جدول جو
جدول جو

معنی گلین رود - جستجوی لغت در جدول جو

گلین رود
دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران که در 49هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین واقع است. هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است. آب آنجا از رود خانه سفیدداران تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی، میوه جات، قلمستان، عسل و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی گیوه چینی و کرباس و جوراب بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلین گوی
تصویر گلین گوی
گوی گلی، کنایه از کرۀ زمین
فرهنگ فارسی عمید
(زَرْ ری)
نام دیگر زاینده رود است. زرینه رود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 216، ترجمه محاسن اصفهان ص 10 و 12، زرینه رود و زاینده رود شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
زمین و کرۀ خاک را گویند. (برهان). کنایه از کرۀخاک. (آنندراج). کنایه از زمین (غیاث) :
چو در خاطر آمد جهانجوی را
که در چنبر آرد گلین گوی را.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ لِ)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که 27 تن سکنه دارد. آب آن از هلیل رود و ساکنان از طایفۀ سنیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام رودیست، سرچشمۀ آن بمغرب گردنۀ کندوان و شعب آن به طالقان رود
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ دُ وَ)
دهی است از دهستان میان بند بخش نور شهرستان آمل واقع در 22000هزارگزی جنوب باختری سولده. هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رود خانه گچ رود و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و کارگری در معدن زغال سنگ است. راه شوسۀ به المده و معدن زغال دارد که استخراج میشود. زغال کار خانه حریربافی چالوس از این معدن است و در حدود 250 تن کارگر دارد. قسمتی از سکنۀ این ده جزو آمار پی مد منظور شده و اغلب آنها اهالی تبریز و خلخال و غیره میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام دهی است از دهات کجور مازندران که در نقشۀ دمورگان دیده میشود. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 148)
لغت نامه دهخدا
کره زمین ارض: چو در خاطر آمد جهانجوی را که در چنبر آرد گلین گوی رالله (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میان بند منطقه ی نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بیشه سر شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی